در سمت توام 

دلم باران

دستم باران

دهانم باران

چشمم باران

روزم را بابندگے تو پاگشا می کنم

هراذانے که می وزد پنجره ها باز می شوند

یاد تو کوران می کند

هراسم تو را که صدا می زنم

ماه دردهانم هزار تکه می شود

کاش من همه بودم 

با همه دهان ها تو راصدا می زدم

کفش هاے ماه را به پا کرده ام

دوباره عازم توام

تا بوے زلف یار در آبادے من است

هرلب که خنده اے کند از شادے من است

زندگے با توست

زندگے همین حالاست . . .